۲- مفاهیم دانش و حقیقت
اصول شناختشناسانه: روش علمی و مراکز علمی در جوامع «غربی»
واژه «روش» در اینجا برای دلالت بر نظامی از ارزشها، اصول و اعمال هموند به کار برده میشود.
هدف اصلی مراکز علمی یا دانشگاهها در جوامع غربی عبارت است از حفظ، انتقال و توسعه دانش به نحوی که تحت عنوان «روش علمی» قابل دستهبندی باشند. رویههای علمی در این مراکز علمی بر مبنای ارزشهای گشودگی و سعهصدر، عدم قطعیت و تکثرگرایی استوار است. در جستجو و کاوش برای حقیقت از انتقاد به عنوان یک امر حیاتی استقبال میشود.
اعتبار دانش بر این مبانی استوار است:
۱- قواعد منطق و استنباط علمی
۲- بحث و گفتگوی آزاد راجع به آلترناتیوها
۳- لزوم تلاش و کوشش در جهت رد و ابطال باورها و شیوههای رایج
۴- پایبندی به آزمون فرضیهها با تمام شواهد مربوط در دسترس
آزادی علمی که هم برای افراد و هم برای نهادها دارای ارزش است فراهم شده است. آنها به صلاحیت علمی آنهایی که معیارهای اساسی برای اعتبار بخشی دانش را اعلام و به نهادینه شدن آنها کمک میکنند، احترام میگذارند.
مراکز علمی نظیر دانشگاهها، دانشکدهها و موسسات پژوهشی تا آنجا که ممکن است در پی جدا کردن فعالیتهای علمی از سیاست هستند. استقلال نسبی مراکز علمی، پرهیز آنها از تنگناهای عاطفی و اخلاقی، و آزادی نسبی از فشارهای سیاسی به عنوان شرایط ضروری برای پیجویی حقیقت مغتنم شمرده میشود. این نحو روش علمی یک شیوه اندیشه و نحوۀ عمل است که به تدریج فراگیر شده و در طی قرنها در مراکز علمی اروپای غربی استقرار یافته و یکی از رهآوردهای عمده تمدن اروپایی برای جهان محسوب میشود. این امر در طی سه قرن اخیر موجب رشد و نمو دستگاه عظیم دانش علمی و تکنولوژیکی شده است که ابتدا اروپا و سپس مابقی جهان را دگرگون کرده است.
رشد علم مدرن
رشد سریع علم مدرن تقریباً از سه قرن پیش در اروپای قرن هفدهم آغاز شد. از آن زمان تاکنون علم دستگاه عظیمی از دانش را بنا ساخته است – هم در باب جهان آن طور که اکنون هست و هم در مورد تاریخ انسان، زمین، منظومه شمسی و عالم هستی. (۱) در قرن بیستم علم به رشد خود با شتاب ادامه داده و از اینکه یک فعالیت با اهمیت و مورد توجه تنها خبرگان باشد به در آمده است. به خاطر علم، تکنولوژی و پزشکی مدرن صدها میلیون انسان امروز زندهاند که در صورت نبود آنها در طفولیت یا کودکی میمردند.
اگر طوری میشد که علم، تکنولوژی و پزشکی مدرن امروز از جهان رخت بر میبست صدها میلیون نفر از مردم میمردند. تلفات جانی ناشی از دست دادن منابع انرژی، کشاورزی مکانیزه و علمی و صرف نظر کردن از پزشکی علمی و مراقبت بهداشتی پیشگیرانه بر میزان تلفات جانی از هر دورانی در گذشته در تاریخ جهان سایه خواهد افکند. علم مدرن برای بقای هر نوع جامعه جهانی آینده بایسته و ضروری است، و هیچ فرقی نمیکند که چگونه شکل بگیرد یا سازماندهی شود. با این حال علم مدرن پتانسیل ویرانی و نابودی را نیز به میزان بیسابقهای افزایش داده است- چه ویرانی از روی عمد و هدفمند، از طریق کاربرد سلاحهای بیولوژیکی، شیمیایی یا هستهای، و چه ویرانی ناشی از خطای انسانی نظیر آنچه که در واقعه مصیبت بار چرنوبیل رخ داد.
بنابراین مهم است که بدانیم چگونه علم و معیارها، ارزشها و نهادهایی که در پایهگذاری دانش علمی دخیل بودهاند، توسعه مییابند.
معیارها و ارزشها
معیار انسجام منطقی و استفاده از تمام شواهد مربوط قابل دسترس، مستلزم تعهد و پایبندی به ارزشهای بنیادی انتقاد آزاد، عدم قطعیت و تکثرگرایی است. این موارد شامل همه نوع پژوهش علمی میشود اما کارایی آنها به واسطه طبیعت ویژه علم افزایش مییابد. کاربرد گسترده ریاضیات دانشمندان را وا میدارد تا مفاهیم خود را دقیقتر سازند و آسانتر دلالتهای منطقی این مفاهیم را آشکار سازند. و شواهد قابل دسترس ناشی از مشاهدات برای دانشمندان به واسطه کاربرد تجربیات کنترل شده و قابل تکرار بسیار افزایش مییابند. آزمون پیش بینیها از طریق مشاهده و تجربه کنترل شده، که در صورت لزوم تغییر و اصلاح مفاهیم را به دنبال دارد، و آزمون بیشتر از طریق تجربه مکانیزمهای عمدهای هستند که به واسطه آنها علم طی قرنها توسعه و گسترش یافته است. این فرایند مستلزم یک خضوع و فروتنی اساسی در جستجو برای دستیابی به حقیقت است: عزمی از سوی دانشمندان که کار خود را در معرض خود انتقادی و انتقاد دیگر دانشمندان قرار دهند.
تکثرگرایی و عدم قطعیت – ارزشهای کلیدی دیگر – در پیوند با لزوم انتقاد عمومی و شناسایی این نکته هستند که هیچ فرد یا گروهی نمیتواند ادعا کند که تمام دانش را در اختیار دارد. ویژگیهای جهان طبیعت و طبیعت انسان بسیار پیچیدهتر از آن هستند که امکان فهم تمام و کمال و نهایی را بدهند.
دانشمندان یونان باستان نظیر زنوفون (۴۸۰-۵۷۰ پیش از میلاد) بر این نکته تاکید کردهاند:
«خدایان از ابتدا آشکار نبودند، تمام چیزها برای ماست، اما در طی زمان از طریق جستجو ما میتوانیم یاد بگیریم، و مسائل را بهتر بفهمیم، اما در مورد حقیقت محض هیچ کس آن را نشناخته است...»
در صورتبندیهای اخیر کارل پوپر با توصیف خود از طبیعت اساساً موقتی معرفت علمی در «حدسها و ابطالها» و تحلیل او از لزوم باور به عدم قطعیت و اصلاح تدریجی در علوم اجتماعی و مهندسی اجتماعی در «جامعه باز و دشمنانش» بر آنها تاکید میکند.
این اثر دوم خطرات نهادی برای آزادی و برابری حیات را مورد تاکید قرار میدهد زمانی که آنهایی که در راس قدرت هستند فکر کنند که انحصار حقیقت و دانش را در اختیار خود دارند و در پی تحمیل برداشتهای خود از جامعه مطلوب بر دیگر شهروندان برآیند.
روش علمی همچنین نیازمند دانشمندانی است که از کاربرد استدلالهای عاطفی و فشارهای اخلاقی و سیاسی در ارائه آثار خود پرهیز نمایند. شناسایی مشکلات فراوان دخیل در بنای دانش بدین معنی است که در امر آموزش، انتشار و تحقیق، متصدیان مراکز علمی باید از هر گونه برنامهای که موجب میشود توجه از انسجام منطقی ادعاهای مربوط به دانش و نیز شواهد تجربی که این ادعاها را مورد تایید قرار میدهند، منحرف شوند اجتناب نمایند.
جامعه علمی
دستگاه عظیم معرفت علمی بدون افراد دانشمندان که به طور منظم نتوانند به نحو ثمربخشی بدون نهادهای جامعه علمی بین المللی عمل کنند وجود نخواهد داشت – جوامع علمی، نشریات علمی، مراکز علمی، آموزش عالی، سازمانهای پژوهشی، کنفرانسهای بین المللی که همه در تعامل دائمی هم با یکدیگر و هم با هر یک از دانشمندان هستند که بر اساس معیارها و ارزشهایی که در فوق آوردیم عمل میکنند. اکنون دهها هزار نشریه علمی فرهیخته وجود دارند. دانشمندان با انتشار آثار خود در این نشریات پژوهشهای خود را در معرض ژرفنگری عموم کارشناسان همقطار خود قرار میدهند. تمام آثار علمی افراد که در خصوص دانش صورت میگیرد حتماً موضوع انتقاد علمی آزاد جامعه علمی قرار میگیرد و در برابر معیار منطق شواهد مقاومت میکند یا ابطال میشود. بدین گونه است که جامعه علمی یک حجم بسیار بزرگتری از دانش از حیث جمعی معتبر را در مقایسه با هر فرد یا گروه متمرکزی که احتمالاً میتوانستند تولید کنند به وجود میآورد. به خاطر حفاظت از این شیوه کاری است که جامعه باید خودش را از فشارهای سیاسی و اجتماعی دور نگه دارد.
ریشههای روش علمی
این شیوه کاری جامعه علمی که ریشههای آن به یونان باستان بر میگردد، در طی عصر تاریکی اروپای غربی تقریباً از بین رفت و مجدداً در دانشگاههای اروپای دورۀ میانه در قرون دوازدهم و سیزدهم نظیر بلونا، پاریس، آکسفورد و کمبریج پدیدار گشت. مراکز علمی دیگر به زودی توسعه یافتند و این کار در طی هشت صد سال بعدی ادامه یافت.
دانشگاههای مستقل در سدههای میانه امکان حضور داشتند زیرا هم کلیسای مسیحی و هم دولت استقلال یکدیگر و استقلال هویتهای جمعی نظیر دانشگاهها را به رسمیت میشناختند. دانشگاهها حق قانونی داشتند که تعیین کنند چه چیزی را درس بدهند، به چه کسانی درس بدهند، چه کسانی درس بدهند و معیارها برای مدارک اعطایی چه باشند. برنامه تحصیلی به طرز فراگیری ترکیبی از علوم دقیقه، منطق و فلسفه طبیعی بود. و این برنامه:
... برای مدت تقریباً ۴۵۰ تا ۵۰۰ سال دوام داشت. این برنامه تحصیلی دانشکده هنرها بود که بزرگترین دانشکده از چهار دانشکده سنتی یک دانشگاه نوعی بزرگ محسوب میشد و سه تای دیگر عبارت بودند از پزشکی، الهیات و حقوق. دروسی چون منطق، فلسفه طبیعی، هندسه، و ستارهشناسی هسته مرکزی برنامه تحصیلی مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد مدارک هنر را تشکیل میدادند، و به طور منظم برای قرنها تدریس میشدند. این دو مدرک هنری پیشنیازهای ضروری برای ورود به رشتههای بالاتر حقوق، پزشکی و الهیات محسوب میشدند... (۳)
بنابراین دانشجویان الهیات در دانشگاههای اروپای قرون وسطی آموزشهای اصلی خود را با شناخت قابل توجه از منطق و علوم آغاز میکردند. (۴)
با این حال این امر از موارد عدم تساهل فکری و تعصب مذهبی در اروپای غربی در طی این قرون جلوگیری نکرد. این مساله شامل بسیاری از منازعات میشود که در دوران رفورماسیون و ضد رفورماسیون بین اشخاصی نظیر کوپرنیک و گالیله که به دنبال درجهای از آزادی علمی و فکری در باب علم و دیگر مسائل و موضوعات بودند و متولیان کلیساها – کاتولیک و پروتستان – که در برابر چنین تغییراتی مقاومت میکردند رخ داد. در این مقاومت کاتولیکها از ابزارهایی چون تفتیش عقاید و ارائه فهرست کتابهای ممنوعه استفاده میکردند، در حالی که در میان پروتستانها فرقههای شدیداً متخاصم و نامتساهل زیادی وجود داشت.
این منازعات بارها به جنگهای مذهبی بین فرقههای مختلف مسیحی در قرنهای شانزدهم و هفدهم بدل شد. سالهای زیادی طول کشید و گامهای کوچک زیادی برداشته شد قبل از اینکه مصالحه به طور نسبی مبتنی بر تساهل کنونی به دست آید. برای مثال عدم تساهل و جدایی در موسسات آموزشی – از جمله دانشگاهها – در میان مسیحیان تا قرن نوزدهم و حتی در بعض موارد تا قرن بیستم ادامه داشت. بعلاوه غرب همچنین در اعطای حقوق مساوی به اقلیتهای مذهبی نظیر یهودیان، لاادریگرایان و بیدینان به کندی پیش میرفت.
دستاوردهای اولیه اسلام
برای چندین قرن بعد از تولد اسلام در سال ۶۲۲ میلادی جنبههای فراوانی از تلاش علمی و فعالیت فرهنگی در جوامع اسلامی شکوفا شده و رونق گرفتند.
به خصوص در بغداد قرن هشتم میلادی در دوران حکومت عباسیان بسیاری از کتابهای کلاسیک از دیگر فرهنگها نظیر یونان باستان که توسط بیزانسیها و نسطوریها نگهداری میشدند و ایران باستان به عربی ترجمه شد و برای مدت پانصد سال در کتابخانههای اکثر نقاط جهان اسلام که در طی قرون هفتم و هشتم به طور سریع رشد یافته بودند، نگهداری میشدند.
در طی این قرون در عالم اسلام کارهای برجستهای در حوزه هنر و علوم انجام گرفت از جمله توسعه و گسترش معرفت جدید در ریاضیات با آثار خوارزمی (اوایل قرن نهم میلادی) در جبر، و خیام (مرگ ۱۱۲۳) در معادله مکعبی، در ستارهشناسی رصدخانهای با توسعه تعدادی از ابزارهای جدید نظیر زاویهیاب و اسطرلاب (قرون نهم تا سیزدهم میلادی) و بنای رصد خانه پرآوازه مراغه، در حوزه بینایی با آثار پیشگام ابن هیثم (مرگ۱۰۳۹)، و در پزشکی با آثار ابن سینا (مرگ ۱۰۳۷ میلادی) که کتاب «قانون» او به طرزی معتبر هم معرفت رایج و هم معرفت دنیای باستان را زمینهیابی و در بر میگیرد، همچنین برای نمونه به سفارش خلیفه عبدالرحمان (مرگ ۹۶۱) در قرطبه ترجمهای جدید از «مواد دارویی» دیوکوریدس صورت گرفت. بعلاوه ابن رشد (مرگ ۱۱۹۸) یک سلسله تفسیرهای معتبر و پر خوانندهای بر آثار ارسطو به رشته تحریر در آورد. (۵)
اما با وجود دستاوردهای برجسته این افراد تیزهوش در جهان اسلام، هیچ نهضت علمی پایداری شکل نگرفت، بخشی به خاطر اینکه آثار این نویسندگان راه خود را در روند کلی (جریان اصلی) آموزش اسلامی و به خصوص برنامه تحصیلی مدارس در حال گسترش در قرن یازدهم نیافتند. (۶) سهم عمدۀ اسلام در توسعه بعدی علم و فرهنگ در غرب عبارت بود از حفاظت از بسیاری از متون یونان باستان که به زبان عربی ترجمه شده بود – نظیر آثار افلاطون، ارسطو، اقلیدس، اپولوینوس، ارشمیدوس، بطلمیوس و جالینوس – که بیشتر آنها در اروپا بعد از سقوط امپراتوری روم از بین رفته بودند. سپس در قرن دوازدهم در قرطبه و سویل این آثار از عربی به لاتین ترجمه شدند و به هسته اصلی آموزش جدید در دانشگاههای مسیحی در حال ظهور که در فوق آمد بدل شدند.
تحولات بعدی در جهان اسلام از تحولات بعدی جوامع غربی جدا شد چه اینکه ایدهها و اصول ایدئولوژیکی متفاوتی بر این دو دسته از جوامع سیطره یافت. شواهد حاکی از این است که تاثیرات باورهای اسلامی بدیل در نهایت به تفاوتهای عمده در تحول علمی، تکنولوژیکی و اقتصادی منجر شدند. (۷)
برای مثال طبق نظر لویس در کشورهای اسلامی صدر اسلام این موارد وجود داشت:
... قاعدهای به نام اجتهاد، اعمال داوری و قضاوت مستقل، که به وسیله آن دانشمندان، متالهان و فقهای مسلمان قادر به حل و فصل مسائل و مشکلات دینی و حقوقیای بودند که کتاب مقدس و سنت هیچ پاسخ روشنی در باب آنها ارائه نکرده بود. حجم وسیعی از مجموعه الهیات و فقه اسلامی به این روش به وجود آمده است. در زمان مقتضی این فرایند زمانی که به همه پرسشها پاسخ داده شد متوقف گشت. در صورتبندی سنتی باب اجتهاد بسته شد و از آن پس هیچ اعمال قضاوت مستقلی دیگر نیاز نبود یا اجازه داده نمیشد. تمامی پاسخهای لازم فراهم شده بود و تنها چیزی که باقی میماند عبارت بود از پیروی و اطاعت. آدم وسوسه میشود که در تحول علم مسلمانان به دنبال یک وجه تشابه باشد، جایی که اعمال قضاوت مستقل در دوران نخستین موجب شکوفایی نیرومند فعالیتها و کشفیات علمی شد، در عین حال جایی که باب اجتهاد نیز متعاقب آن بسته شد و به دنبال آن برای مدتی طولانی علم مسلمانان تقریباً به طور کامل گردآوری و تکرار مطالب گذشته بود. (۸)
نویسندگان دیگر استدلال میکنند که همواره مسلمانانی وجود داشتهاند که طرفدار حفظ یا احیای امر اجتهاد بودهاند – برای مثال ابن خلدون در قرن چهاردهم و شاه ولیالله در هند قرن هجدهم. در قرن بیستم و بیست و یکم نیز طرفداران تجدید حیات اجتهاد وجود داشتهاند و برخی استدلال میکنند که باب اجتهاد هیچگاه به طور کامل بسته نبوده و آن رویهها همواره وجود داشتهاند که علما به آن متوسل شوند. با این وجود آنچه در کل وجود داشت این بود که برای چندین قرن تقلید (رونویسی یا تبعیت کور از سنت) بر داوری مستقلانه سیطره داشت.
اصول شناختشناسانه: روش ایدئولوژیکی
رویکردها نسبت به دانش و حقیقت در جوامع ایدئولوژیک بر پایه یک روش ایدئولوژیکی استوار است که تمایل دارند به اینکه بسته، دگماتیک و یکپارچه باشند. آنچه که حقیقت پنداشته میشود از ایدئولوژیای برگرفته میشود که در برابر پرسش مفتوح نیست. دادهها و اطلاعات بر اساس اینکه آیا آنها با چهارچوب ایدئولوژیکی مطابقت دارند گزینش یا رد میشوند. ادعاهایی چون حقیقت الهامشده و ابطالناپذیری به کرات مطرح میشوند. معیار منطق و شواهد از اهمیت ثانوی برخوردارند. مفهوم آزادی علمی، آن طور که برای قرنها هم در دانشگاههای قرون وسطی در اروپا و هم دانشگاههای مدرن در غرب میسر بود تقریباً ناشناخته و کنترل شدید ایدئولوژیکی هم در مورد نهادها و هم افراد اعمال میشود. نتیجه اینکه روش ایدئولوژیکی در برابر انتقاد نامتساهل است. با آنهایی که با آن مخالفت میکنند مطابق با عقل و منطق رفتار نمیشود بلکه بیوقفه با زبان حذف و نابودی به آنها حمله میشود و حتی جان آنها نیز مورد تهدید قرار میگیرد. هدف و در اغلب موارد نتیجه عبارت است از یک همسازی فکری که کنجکاوی درونزاد و گفتگو و تبادلنظر آزاد روش علمی را نابود میسازد.
شباهتهای کافی بین اسلام سنتی تا اواخر قرن نهم و اسلامگرایی مدرن وجود دارد که اجازه میدهد آنها را در کنار یکدیگر در نظر بگیریم. در واقع ابن حنبل بنیانگذار یکی از مکاتب بزرگ فقه اسلامی قرن نهم نسبت به تحولات وسیعتر و بیشتر التقاطگرایانه فرهنگی ناشی از نهضت بزرگ ترجمه در دوران عباسی (۹) منتقد است، به همین سیاق اسلامگرایان مدرن نیز بسیاری از تلاشهای التقاطگرایانه را که توسط نوگرایان یا در درون اسلام لیبرال صورت میگیرد رد میکنند.
همانند مارکسیسم، اسلام سنتی و اسلامگرایی دو الگوی عمده معاصر از جامعه ایدئولوژیک را نمایندگی میکنند. آنها تعاملی مستقیم، نزدیک و مداوم بین سیاست و مذهب و تمام کنشهای اجتماعی و آموزشی قائل هستند. آنها اغلب با توسلهای اخلاقگرایانه و مداوم به مذهب و ایدهالهای سیاسی تقویت میشوند. در جوامع به تمام معنی ایدئولوژیک امکان هر گونه دفاع علنی از این ایده که پژوهش علمی باید از سیاست جدا باشد یا این ایده که سیاست باید از مذهب یا ایدئولوژی جدا باشد عملاً نامحتمل است.
در مقایسه با جوامع غربی مشکلات آشکار میشود چه اینکه واژهها یا اصطلاحات کلیدی – نظیر حقیقت، دانش، حجیت، دانشمند، آموزش – در این بسترهای بسیار متفاوت دارای معانی بسیار متفاوت و در برخی مواقع متضاد یا متناقض هستند.
این تفاوتها در جدول شماره ۱ به طور مختصر آمده که در آن مقایسهها تا اندازهای دقیقاً در قالب نمونه ایدهال وبری بیان شدهاند.
شواهدی که این تحلیل را در مورد جوامع مارکسیستی مورد تایید و پشتیبانی قرار میدهند در «گلولههای برفی ذوب شده» آمده و منابعی که کتاب حاوی آنهاست (۱۰) اما مورد اسلام ایدئولوژیک نیاز به بحث و تبادل نظر بیشتری دارد.
اسلام سنتی، اسلامگرایی و روش ایدئولوژیکی: مفاهیم حقیقت، دانش و آموزش
نزد مسلمانان حقیقت، کلام خداوند است همان طور که به پیامبر اسلام وحی شده است و در قرآن آمده است. و این با حدیث – گفتار و کردار پیامبر بدان گونه که توسط صحابهاش ثبت و ضبط شده و به سنت معروف است، تکمیل میشود. دانش عبارت است ادراک این وحی متناهی و نهایی از حقیقت.
وحی خداوند به پیامبر ابلاغ شد و برای سالهای متمادی قرآن سینه به سینه اتقال مییافت همان طور که در گفتههای پیامبر یا حدیث وجود داشت. گردآوری و تدوین قرآن اندکی بعد از فوت پیامبر در سال ۶۳۲ آغاز شد و امروز این باور وجود دارد که نسخه اصلی امروزی در حدود سال ۶۵۰ مشخص شده، اگر چه برخی دانشمندان غیر مسلمان استدلال میکنند که این امر در طی دو قرن بعد به تدریج شکل گرفت. در طی تقریباً همان دوره احادیث نیز به تدریج بازبینی، ویرایش و صحت آنها از طریق ترسیم زنجیری از اسنادها به پیامبر یا صحابه او مشخص شدند. عمدهترین مجموعههای احادیث به حدود سالهای ۸۵۰ تا ۹۰۰ میلادی بر میگردد: بخاری (۸۷۰-۸۱۰)، ابن حجاج (مرگ ۸۷۵)، ابن ماجا (مرگ ۸۸۷)، ابو داوود (مرگ ۸۸۹)، ترمذی (مرگ ۸۹۲) و نسایی (مرگ ۹۷۵). (۱۲)
برای مسلمانان سنتی، معیار حقیقت همساری و مطابقت با کلام قرآن، حدیث و سنت و روایت آنها از رویدادهای کلیدی تاریخ نخستین اسلام است. معیار رسمی اعتبار و شواهد آن طور که توسط دانشمندان «غربی» به کار برده میشود از اهمیت ثانوی برخوردار بوده و در صورتی که با این معیارها در تضاد باشند رد میشوند. بنابراین موضوعات اصلی مورد مطالعه برای مسلمانان عبارت است از قرآن، حدیث و سنت، منابع اسلامی و تاریخ اسلام، و زبان عربی به عنوان زبان قرآن، و موضوعات دیگر فرعی محسوب میشوند. (۱۳)
دانشمند – عالم – کسی است که به خاطر معرفت به قرآن، حدیث و سنت، زبان عربی و دیگر منابع اسلامی مورد احترام قرار دارد. صلاحیت جمعی به تمام دانشمندانی – علمایی – که با توجه به آخرین وحی حقیقت و تفسیر آن به عنوان خبره پنداشته میشوند واگذار میشود.
مفهوم آزادی علمی آن طور که در غرب فهمیده شد تقریباً شناخته شده نیست زیرا اصول اسلامی مستلزم یک تعامل مستقیم، نزدیک و مستمر بین مذهب، سیاست و تمام فعالیتهای علمی و آموزشی، با صلاحیت نهایی اعطا شده به «علما» است. (۱۴)
هدف آموزش اسلامی پرورش مسلمانان متدین و مومن است، همچنین مقصود اصلی و گاهی مواقع روح آموزش در اسلام سنتی مطالعه قرآن، حدیث و سنت و موضوعات مرتبط در تاریخ اسلام به همراه زبان عربی یعنی زبان قرآن و حدیث است. موضوعات عمده که در غرب آموزش داده میشد یعنی ریاضیات، علوم طبیعی و اجتماعی، مهندسی، هنر، فلسفه، تاریخ، اقتصاد و زبان از اهمیت ثانوی برخوردار بودند. (۱۵)
آموزههای دیگر اسلامی
دیدگاه اسلام سنتی این است که قرآن در طی بیش از ۲۰ سال یعنی تقریباً از سال ۶۱۰ تا ۶۳۲ میلادی بر پیامبر اسلام وحی شده است. از این رو برخی آیات و سورهها به سالهای اولیه اقامت او در مکه بر میگردند یعنی تا سال ۶۲۲ و برخی دیگر به ۱۰ سال اقامت او در مدینه طی سالهای ۶۲ تا ۶۳۲ میلادی. بعلاوه بسیاری از آیات در قرآن در باب مسائل و موضوعات یکسان و یا مشابه دیدگاههای متفاوتی دارند. بنابراین اصلی لازم است تا این ابهامات را حل و فصل کند. این اصل عبارت است از اصل نسخ که به واسطه آن برخی آیات، آیات دیگر را تحت الشعاع قرار داده یا ملغی میکنند. به طور کلی آیهای که برای آخرین بار بر پیامبر نازل میشد تمام آیات دیگر را تحت الشعاع خود قرار داده یا ملغی میکرد و این بدین معنی است که آیات یا سورههایی که در مدینه بر پیامبر نازل شدهاند احتمالاً آیاتی را که در مکه نازل شدهاند را تحت الشعاع خود قرار داده یا ملغی میکنند. (۱۶) برای مثال بر اساس نظر گابریل:
حداقل ۱۱۴ آیه در قرآن وجود دارد که در باب صلح، دوستی و بخشش صحبت میکنند به خصوص در سوره بقره (مدنی) آیات ۶۲ و ۱۰۹. اما وقتی سوره توبه (مدنی) آیه ۵ نازل شد، آن آیات قبلی را ملغی کرد. این آیه میگوید: «مشرکان را هر جا یابید به قتل برسانید آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید چنانچه از شرک توبه کرده موحد شدند و نماز بپا داشتند و زکات دادند در آن صورت از آنها دست بدارید که خدا آمرزنده و مهربان است».
این آیهای است که به نام آیه شمشیر معروف است، و توضیح میدهد که مسلمانان باید با هر کسی که اسلام نیاورد چه در داخل و چه در خارج از شبه جزیره عربستان بجنگند. (۱۷) شریعت با قوانین مقدس اسلام – هیچ نوع قوانین دیگری در اسلام سنتی وجود ندارد – همچنین بر مبنای قرآن، حیث و سنت استوار است و این «علما» هستند که آن را تفسیر میکنند. در درون اسلام سنتی چهار مکتب بزرگ فقهی حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی (۱۸) وجود دارند که بنیانگذاران آنها به ترتیب در سالهای ۷۶۷، ۷۹۵، ۸۲۰، ۸۵۵ در گذشتند. اسلام شیعی سنتهای خاص خود را دارد که تقریباً تا حدودی با چهار مکتب سنی فرق دارد.
پس از فوت پیامبر اسلام چهار خلیفه راستین به ترتیب ابوبکر (۶۳۴-۶۳۲)، عمر (۶۴۴-۶۳۴)، عثمان (۶۴۴-۶۵۶) و علی که داماد پیامبر بود جانشین او شدند.
طبق نظر لویس:
از چهار خلیفه راستکرداری که در رهبری جامعه اسلامی از پیامبر دنبالهروی میکردند، سه نفرشان به قتل رسیدند. عمر خلیفه دوم به دست یک بردۀ مسیحی دارای خصومت شخصی خنجر خورد، او در بستر مرگ خداوند را شاکر بود که به دست یکی از مومنین کشته نشده است. اما این دلخوشی و مایۀ تسلی برای جانشینان او عثمان و علی که هر دو به دست افراد عرب مسلمان به قتل رسیدند – اولی به دست یک گروه شورشی خشمگین دومی به دست یک متعصب مذهبی – دیگر وجود نداشت. در هر دو قتل، مرتکبان قتل خود را ستمگرکشانی میدانستند که دارند جامعه را از یوغ یک حاکم گناهکار نجات میدهند – و هر دو دیگرانی را یافتند که با آنها همعقیده باشند.
این مساله به یک رشته جنگ داخلی اسلامی منجر شد که به دنبال قتل عثمان شکل گرفت. معاویه، حاکم سوریه و خویشاوند خلیفه مقتول مجازات قاتل خلیفه را مطالبه میکرد. علی که جانشین خلیفه شده بود، نمیتوانست یا نمیخواست به این امر گردن نهد، و طرفداران او برای توجیه رفتار او ادعا میکردند که هیچ جرمی صورت نگرفته، عثمان یک ظالم بود و مرگ او نه قتل که اعدام بود. همین استدلال چند سال بعد توسط فرقه افراطگرای خوارج برای توجیه قتل خود علی مورد استفاده قرار گرفت. (۱۹) قتل علی در سال ۶۶۱ شکاف در حال ظهور بین مسلمانان شیعه که امامان آنها از نسل علی و بنابراین مستقیماً از خانواده پیامبر بودند را با اکثریت سنی عمیق کرد که خلفای آنها از این به بعد دیگر موروثی بودند – ابتدا خلفای اموی (۷۵۰-۶۶۱) و سپس خلفای عباسی (۱۲۵۸-۷۵۰). (۲۰)
منازعه اصول معرفتشناختی
یک منازعه آشکار بین رویکردها نسبت به دانش و حقیقت در الگوههای علمی و ایدئولوژیکی وجود دارد. این امر – با مورد توجه قرار دادن اسلام سنتی و مراکز علمی و اسلامی سنتی و علم – دو پیامد عمده امروزی دارد.
همانطور که لویس اشاره میکند:
زمانی بود که دانشمندان و دیگر نویسندگان در اروپای شرقی کمونیستی برای بحث و گفتگوی درست در باب تاریخ فرهنگ و معضلات خود بر نویسندگان و ناشران در غرب آزاد متکی بودند. امروزه آنهایی که حقیقت را میگفتند و نه کسانی که مخفی یا انکارش میکردند در این کشورها مورد احترام و پذیرش قرار دارند...
... مورخان در کشورهای آزاد تعهدی اخلاقی و حرفهای دارند که از زیر بار مسائل و موضوعات بغرنجی که برخی از افراد ذیل برخی از انواع تابوها قرار میدهند، شانه خالی نکنند، تسلیم سانسور خودخواسته نشوند، در عین حال به این مسائل منصفانه، صادقانه، بدون توجیهگری، بدون مجادلهگری و البته به طور کامل بپردازند. آنهایی که از آزادی برخوردارند تعهدی اخلاقی دارند به کاربرد آن آزادی به نفع آنهایی که از آن برخوردار نیستد. (۲۱)
بنابراین اسلام سنتی چالشی برای دست اندرکاران شیوه علمی پیش میکشد: آیا آنها باور اسلامی مبتنی بر تخطیناپذیری قرآن و حدیث را خواهند پذیرفت یا اینکه آنها را نیز به همان نحوِ پژوهش یا انتقاد علمی که کتاب مقدس (انجیل) و دیگر منابع یهودی-مسیحی را در طی دو قرن گذشته دریافت کردند مورد مطالعه قرار میدهند. (۲۲)
برخی محققان و نویسندگان غربی رویکرد دوم را اتخاذ کردهاند – از جمله وانس برو، کرون، کوک و وراق در نیمه دوم قرن گذشته و گولد زیهر و دیگران در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم. (۲۳)
برای مثال در دهه ۱۹۷۰ وانس برو مینویسد:
قرآن به عنوان یک متن پذیرای تحلیل با ابزارها و تکنیکهای نقد کتاب مقدس (انجیل) ناشناخته است.
تا پیش از دهه ۱۹۹۰ این امر هنوز صادق است همان طور که ریپین خاطر نشان میکند:
من اغلب با افرادی روبهرو بودهام که به مطالعه اسلام میپردازند با یک پیش زمینه در مطالعه تاریخ انجیل عبری یا مسیحیت نخستین، و کسانی که از نبود تفکر انتقادی که در کتابهای درسی مقدماتی در باب اسلام به چشم میخورند، اظهار تعجب میکنند... برای دانشجویان مطلع از رویکردهایی چون نقد منبع، ترکیب فرمول شفاهی، تحلیل ادبی و ساختارگرایی که همه بیگمان به طور مشترک در مطالعه یهودیت و مسیحیت به کار برده میشوند چنین مطالعه تاریخی صاف و سادهای به نظر میرسد حاکی از این است که اسلام بدون بیطرفی علمی مورد توجه قرار میگیرد. (۲۵)
ریپین بعدها این مطلب را بدین گونه بسط میدهد:
نکته اساسی روششناختی آثار وانس برو سئوال از یک پرسش اساسی است که که معمولاً در مطالعه اسلام مطرح نمیشود و آن اینکه سند چیست؟ آیا ما در خصوص شناخت مسلمانان از صورتبندی جامعه خاص خود آنها در هر کدام از منابع بیطرف نخستین شواهد و مدارکی در دست داریم؟ قرآن (به شکلی که امروزه ما میشناسیم) نمونه خوبی است: چه مدرکی برای صحت تاریخی شناخت سنتی از گردآوری این کتاب اندکی بعد از فوت پیامبر وجود دارد؟
نخستین منبع غیر اسلامی که بر وجود قرآن گواهی میدهد به نظر میرسد از قرن هشتم باشد. در واقع منابع اولیه اسلامی حداقل آنهایی که به نظر نمیرسند که هدف اساسی آنها دفاع از یکپارچگی شرع باشند، به نظر میرسد گواهی بر این باشند که متن قرآن احتمالاً تا نیمه اول قرن نهم کاملاً بسامان نبوده است. اسناد خطی تاریخگذاری خیلی زودتر را به هیچ وجه اجازه نمیدهد... آنچه که وانس برو انجام داده عبارت بوده است فراهم نمودن همان شکگرایی سالم در مطالعه اسلام و قرآنکه در مطالعات مدرن مربوط به انجیل توسعه یافت (و مطالعات تاریخی مدرن به طور کلی)... (۲۶).
تا به امروز فقدان شمار قابل ملاحظهای از اندیشمندان اسلامی که روش علمی و کاربرد اصول آن برای شناخت بنیانهای اسلام را کاملاً بپذیرند، دارای اهمیت بنیادی در فهم ناهماندیشهایی است که در بین بسیاری از مسلمانان و مردم جوامع غربی وجود دارد. این امر همچنین تفاوتی بنیادی محسوب میشود که به رسمیتشناسی آن در هر گفتگوی میان مذهبی الزامی است.
روش علمی، اسلام سنتی و علم
اتفاقی نیست که تمام کشفیات بزرگ علمی و تکنولوژیکی دوران اخیر – مکانیک کوانتوم، ذرات بنیادی جدید، شکافت اورانیوم، آنتی بیوتیکها و اکثر داروهای جدید و بسیار موثر، ترانزیستورها، کامپیوترهای الکترونیکی، توسعه نژادهای پرمحصول در کشاورزی، کشف بخشهای دیگر «انقلاب سبز» و خلق تکنولوژیهای جدید کشاورزی، صنعت و ساخت و ساز- همه در بیرون از کشور ما اتفاق افتاده است. (آندره ساخاروف در «کشور من و جهان» ۱۹۷۵). (۲۷)
این نقل قول از آندره ساخاروف سرنوشت علم در شوروی تحت حاکمیت مارکسیسم ایدئولوژیک را ترسیم میکند، اما این بیان همین طور میتوانسته در مورد فقدان کشفیات علمی تحت حاکمیت اسلام سنتی تا زمان انقلاب علمی قرن هفدهم نوشته شود.
تفاوت مساله در این است که در طی دوران نخستین تاریخ اسلامی یک پذیرش التقاطی از تاثیرات فرهنگی از دیگر فرهنگها وجود داشت که شاید با تلاش عظیم ترجمه از یونان و دیگر زبانها به عربی در دوران حاکمیت عباسیان در بغداد قرن هشتم (۲۹) و ترجمههای بعدی در قرطبه قرن دوازدهم از عربی به لاتین که متونی را که برنامههای درسی دانشگاههای قرون وسطای اروپا را تشکیل میداد، فراهم نمود، به بهترین وجه نشان داده شده است. اندیشمندان مسلمان نیز آن طور که ما دیدهایم پیشرفتهای چشمگیری در دانش ریاضیات، اخترشناسی، نورشناسی، پزشکی و توسعه ابزارهای علمی نظیر اسطرلاب داشتند. جان هاب گود، اسقف اعظم سابق یورک (۳۰)، از اکبر احمد استاد دانشگاه کمبریج نقل میکند:
او (اکبر احمد) توضیح میدهد که چگونه بعد از دوران باشکوه سلطه فکری، زمانیکه اندیشمندان اسلامی فلسفه یونانی را برای اروپای قرون وسطی حفظ کرده بودند، اسلام عملاً میراث یونانی خود و همراه آن روح نقد و سنجشگری را رها کرد. او سپس میافزاید: این رهاسازی احتمالاً به توضیح مخالفت ریشهدار فرهنگی و فکری با اسلام در غرب «جایی که یونان باستان هنوز از اهمیت برخوردار است» کمک میکند. (۳۱)
پرسشهای کلیدی
این بحث شماری از پرسشهای کلیدی را برای محققان و سیاستمدارن در غرب پیش میکشد. اول اینکه آیا روش ایدئولوژیکی باید در دانشگاههای غرب به رسمیت شناخته شود؟ دوم اینکه آیا سرمایه گذاری و ضمانت از منابعی که به طور ضمنی یا آشکار شرایطی را تحمیل میکنند که با اصول روش علمی سازگار نیستند باید پذیرفته شود؟
جدول شماره ۱: روشهای علمی و ایدئولوژیکی- طرح مختصر نمونههای آرمانی
موارد مورد مقایسه
روش علمی
روش ایدئولوژیکی، اسلام سنتی و اسلامگرایی
روش ایدئولوژیکی،
مارکسیسم
حقیقت
معرفت منسجم قابل اتکا بر مبنای شواهد درباره انسان و جهان طبیعت و عالم هستی.
کلام خداوند آن طور که به پیامبر خود وحی کرده و در قرآن آمده، همراه با گفتار و کردار پیامبر آن طور که در حدیث و سنت آمده است.
نوشتههای مارکس و دیگر شخصیتهای بزرگ – لنین، استالین، مائو – قابل اطمینان و اصیل هستند و ترجمان نهایی آنها عبارت است از حزب کمونیست.
معیار حقیقت
انسجام منطقی و کاربرد همه شواهد مربوط در دسترس، دفاع و نقد علنی ادعاهای مربوط به دانش. معرفت همواره موقتی و غیر قطعی با توجه به استدلالها و شواهد جدید موضوع اصلاح و تجدید نظر هستند.
مطابقت با کلام قرآن، حدیث و تحولات کلیدی تاریخ اسلام. معیار رسمی اعتبار و شواهد در صورتی که با اصول اسلامی در تعارض باشد اغلب به عنوان امور نامربوط نادیده انگاشته و رد میشود.
نتایج باید با چهارچوب مارکسیست مطابق باشند. معیار رسمی اعتبار و شواهد اغلب صرفاًً به دلیل «وابسته بودن به یک ایدئولوژی رقیب» نادیده انگاشته یا رد میشود.
دانش
آن چیزی که از طریق کاربرد معیار فوق گسترش یافته و به گسترش خود ادامه میدهد.
دانش به وحی محدود و نهایی از حقیقت توسط گروه محدود «علما» آن طور که در فوق تعریف شد.
رویکردها نسبت به دانش و حقیقت بسته، دگماتیک و یکپارچه است و در نهایت توسط حزب کمونیست متمرکز تفسیر میشود.
موضوعات عمده مورد مطالعه
ریاضیات، علوم طبیعی، مهندسی، زبان، ادبیات، تاریخ، فلسفه هنر
قرآن، حدیث، منابع اسلامی و تاریخ، زبان عربی به عنوان زبان قرآن. دیگر موضوعات از اهمیت ثانوی برخوردارند.
مطالعه و بررسی مارکسیسم لنینیسم و آثار مارکس، لنین، استالین و مائو در درجه اول قرار دارند. تمام موضوعات دیگری که توسط ایدئولوژی مجاز و عمدتاً توسط آن معین میشوند.
دانشمند
کسی که از معیار علمی فوق الذکر استفاده میکند به آن احترام میگذارد و به نهادینه شدن آن کمک میکند و توسط همقطاران خود به عنوان متخصص در یک موضوع علمی شناخته میشود.
کسی که در مورد قرآن، حدیث و زبان عربی و دیگر منابع اسلامی صاحب نظر باشد.
این مفهوم وجود ندارد. نزدیکترین معادل عبارت است از متخصص در نوشتههای مارکس و لنین و مفسران آنها که توسط حزب، معتبر شناخته میشود.
مرجعیت
به جامعه علمی متشکل از دانشمندان و محققان آن طور که در فوق مشخص شد، واگذار شده است.
به «علمایی» که در وحی نهایی حقیقت و تفسیر آن طور که در بالا آمد متخصص هستند، واگذار شده است.
به حزب کمونیست واگذار شده، کسانی که نگهبانان و مفسران ایدئولوژی به شمار میآیند.
آزادی علمی
آزادی علمی هم برای افراد و هم نهادهایی که آن را فراهم کردهاند ارزشمند است، به مرجعیت علمی کسانی که تصدیق و کمک میکنند به نهادینه شدن معیار اساسی اعتبار دانش احترام میگذارند.
ایدئولوژی اسلام سنتی و اسلامگرا قائل به یک تعامل مستقیم، نزدیک و مستمر بین مذهب/سیاست و تمام کنشهای علمی و آموزشی است. نتیجه اینکه مفهوم آزادی علمی تقریباً ناشناخته میماند.
ایدئولوژی مارکسیت-لنینیست مستلزم کنترل ایدئولوژیکی شدید بر نهادهای علمی، افراد محقق و تمام فعالیتهای علمی و آموزشی است. امکان دفاع علنی از این ایده که پژوهش علمی و سیاست باید از هم جدا باشند وجود ندارد.
آموزش
حفظ و توسعه دانش و انتقال آن به نسل آینده، پرورش توانمندیهای تحلیل انتقادی و ارزشهای اخلاقی و مذهبی، و ارائه یک زنجیره وسیعی از ایدهها تا اینکه افراد بتوانند تصمیمگیری کنند. هدف و نتیجه عبارت است از پرورش افرادی مستقل که بتوانند برای خودشان فکر کنند و از عهده کارهای خود برآیند.
آموزش اساساً شامل یادگیری قرائت قرآن و روخوانی قرآن، خواندن و تفسیر حدیث و سنت و دیگر منابع اسلامی و مطالعه زبان عربی است. «علما» حق معنوی خود میدانند که تجربههای آموزشی افراد را جز به جز تعیین کنند. هدف عبارت است از پرورش مسلمانان پارسا و مومن. نتیجه عبارت است از انکار کامل پژوهش فردی انتقادی آزاد.
آموزش تحت سلطه ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی قرار دارد. برنامه تحصیلی و کتابها تماماً به طور اساسی کنترل میشوند و حاوی عناصر ایدئولوژیکی قهری سفت و سخت هستند. دولت و حزب حق معنوی و وظیفه خود میداند که تجربههای آموزشی افراد را جز به جزء تعیین کند. هدف عبارت است از پرورش کمونیستهای خوب. نتیجه عبارت است از انکار کامل پژوهش فردی انتقادی آزاد.
ادامه دارد...
نظرات